عيدبرشما مبارک
صباح صباح

هم ميهن عزيز!

صميمانه ترين پيام ودوردهاي گرم وآتشينم رابه مناسبت فرارسيدن عيد قربان پذيراشويد . زند گي خوش، کانون گرم فاميلي ، عمرطولاني، خيروسعادت هميشگي ، موفقيت درزندگي وپاکي ووارستگي درهمه اموربه شماازعمق قلب تمنادارم وآرزومندم همیشه سبز و آفتابی باشید. 

دوست گرامي ! تمنادارم عيد کنوني عيد صلح وصفادايمي ، برادري ،برابري وهمنوايي، قطع جنگ وبرادرکشي ، نابودي جنگ افروزان جنايتکاروقاتلان ملت ستمديده ، محوکامل فتنه انگيزان ، دسيسه گران ، دلالان خون وآتش ، سنگدلان جنايت پيشه ، مزدوان بيگانه صفت وپول پرستان وطنفروش درکشورزيباودوست داشتني ماباشد .

سه دهه جنگ وبرادرکشي دل تمامي انسان‏هاي آزادانديش را به درد و رنج آورده و اشک از ديدگان جاري مي‏كند، اشك و رنج تنها از ديدگان و دل كساني جاري مي‏شود كه با زورگويي  و بي بندوباري روزميگزرانند.  زنان و مردان و کودکاني ‏که مظلومانه و در سخت‏ترين شرايط زندگي و زير رگبار بم وراکت زندگي مينمايند تاکي بايد قرباني هدف‏هاي شوم وپليد جنايتکاران شوند؟

اضطراب ، نااميدي ،فقر، ظلم وبربريت را در چهره انساني ديدن و بر آن اعتراض نکردن ،‌ به معناي دوري جستن از کرامت وشرافت انساني  نخواهد بود ؟

كسي‏كه در فكر انسان‏هاي ديگر نباشند و خود را در غم و شادي آن‏ها شريك نداند،‌ هرگز طعم سعادت  و خوشبختي  را نخواهد چشيد و اسير عذاب وجدان وگرفتاربي عطوفتي وحقارت زندگي خواهند شد، اسارتي كه تا ابد در دو دنيا همراه و همنشين او خواهد بود.

كسي‏كه بادردهم وطن نانش آشناست، نه زير بار ظلم مي‏رود و نه بر كسي ظلمي روا مي‏دارد، مي‏داند که ظلم، مسير ظلمت و تباهي ونابودي وبه بندکشيدن انسانها ست .

كسي‏كه محنت و گرسنگي و تشنگي انسان‏ها را مي‏بيند اما گامي براي رفع محروميت و تنگدستگي همنوعان خود برنمي‏دارد، نه‏تنها با واژه انسانيت بيگانه است،‌ بلكه خود واله و محروم و بي‏نوايي است‏كه نياز به پالايش روح و روان دارد.

كسي‏كه از يتيم‏شدن كودكان و بيوه ‏شدن زنان و معلول‏شدن يا كشته‏شدن مردان و زنان بيگناه نمي‏گويد و بي‏اعتناء از كنار اين‏همه درد، تباهي ، رنج ،مصيبت ، سياه روزي و فغان مي‏گذرد، آيا خود بيش از يك معلول ذهني است؟

«شريعيتي ميگويد: يک انسان می تواند آزاد باشد، بی بزرگ بودن! اما هیچ انسانی نمی تواند بزرگ باشد، بی آزاد بودن.»

كسي‏كه مست دنيا شده، جلوه‏هاي آن روانش را مسخر كرده و هر صبح تا شام، به‏دنبال دنيا دويده و تنها غم خويش رامي‏خورد( مانند کرسي پرستان ودلالان سياسي ،حزبي وتنظيمي )، چگونه مي‏تواند مزه مستي را چشيده و طعم شيرين خوردن غم ديگران را بفهمند؟

چراشريف ترين ونجيب ترين انسانهاي وطن که ازدرد ملت ، ازرنج بيکران توده هاي ستم ديده ، ازجنگ ونابودي ، ازشيطانت وشرارت ، ازنفاق وبدبيني ، ازنيستي وويراني ، ازوحشت وبربريت ، ازخيانت وجنايت ، ازمعاملگري وزدوبندهاي پيداوپنهان وازپستي وبي عطوفتي ميگويد ، مينويسدوتلاش مينمايد مورد توطئه هاي سازمان يافته، دسيسه ها ي رذيلانه، دروغ هاي بيشرمانه وفتنه هاي پست فطرتانه قرارميگرند؟ آياميشود که آفتاب رابايک انگشت پنهان کرد؟ تاچه مدتي اين اوباشان پست فطرت زيرنام دين ومذهب ، افغان وافغانستاني ، شمالي وجنوبي ،  مليت ومليتخواهي وبارويشهاي تفرقه اندازي آب به آسياب بيگانه ميريزند؟ وسرنوشت ستمديدگان رابه بازي ميگيرند؟

آياماخق نداريم اشک وآهي يتمان ، ناله وفغان بيوه زنان ، دردورنج مستمندان ، کشتن وبردن هم ميهنان وچوروچپاول افغانستان رابگويم وبنويسيم ؟ سکوت رسالتمندان درمقابل آدمکشان قرن بيست ويک به معنايي سکوت درمقابل نداي وجداني ووظيفه اسلامي وملي  نخواهد بود؟

دانشمند ي ميگويد:

عيد واقعي زماني است كه، فقر و عشق بر دل‏ها حاكم و بر حالات و رفتار انسان‏ها متجلي شود،‌ وگرنه تفاوتي ميان ايام سال وجود نخواهد داشت و بر اين راز پدران ما آگاهي داشتند و خواستند با توسل به عرفان در قالب نظم و نثر فاش سازند.

عيد، رستاخيز عاشقان است.

عيد عاشقان روزي‏ست كه يار، لباس بي‏نيازي بر اندام‏شان پوشانده و به‏راستي، زيباتر از اين لباس عيد، كدامين لباس است؟

عيد عاشقان روزي‏ست كه يار، نقل عاشقي بر كامشان ريخته و به‏راستي، شيرين‏تر از اين "نقل عيد"، كدامين نقل است؟

عيد عاشقان روزي‏ست كه يار، فقر و عشق براي عاشق بخواهد و به‏راستي، بهتر از اين روز عيد، كدامين روز است؟‌ 

 عيد واقعي زماني است كه، دل‏ها شكوفه كنند؛  آسمان دل‏ها صاف و آفتابي شود؛  دل‏ها باز شده از دلتنگي خلاصي يابند؛ دل‏ها پاك و مطهر شوند؛ بذر عشق در دل‏ها سبز شود؛  گل شب ‏بو و شقايق در دل‏ها برويد؛  دل‏ها از "هجوم خالي اطراف" رهايي يابند؛ دل‏ها قرار گيرند؛ دل‏ها از "وسعت اندوه زندگي" كه پهنايش به اندازه تفكر يك مرد است، نجات پيدا كنند؛ هيچ دلي تنها نباشد.

عيد واقعي زماني است‏كه، لبخند عشق بر صورت‏ها نقش بندد؛  نگاه‏ها از انتظار درآيند؛ چشم‏ها سبز و آفتابي شوند؛ خواب در چشم‏ها تبخير شود،‏ روح از مصاحبت آفتاب به سلامت بيرون آيد، سفر جسم به پايان رسيده، در خانه دوست سكني گزيند...

بلي ! رسالتمندان بخاطردردانسان وبراي التهام رنجهاي بيکران باتمام تلاش به پيش ميرودودسايس وتوطئه هارا ميشکند وحماسه هاي ماندگارمي افريندو ازبراي خوشبختي وسادتمندي همراهان ازسعادت وکامگاري خويش ميگذرد.

بادوردهاي بي پايان

 

شاعربلند مرتبه سياووش کسرايي دردمندانه ميسرايد:

الا کوهی دلت بی درد بادا
تنورت گرم و آبت سرد بادا
اسیر دست نامردان نمانی
 سمندت تیز و یارت مرد بادا

 

من و تو ساقه یک ریشه هستیم
 نهال نازک یک بیشه هستیم
جدایی مان چه بار آورد ؟ بنگر
شکسته از دم یک تیشه هستیم

 

چرا با باغ این بیداد رفته ست ؟
بهاری نغمه ها از یاد رفته ست ؟
چرا ای بلبلان مانده خاموش
امید گل شدن بر باد رفته ست ؟

شقایق ها کنار سنگ مردند
 بلورین آب ها در ره فسردند
شباهنگام خیل ککلی ها
 از این کوه و کمرها لانه بردند

 

غباری خیمه بر عالم گرفته
 زمین و آسمان ماتم گرفته
چه فصل است این که یخبندان دل هاست
چه شهري است که خاک غم گرفته ؟

 

پرستوهای شادی پر گرفتند
 دل از آبادی ما بر گرفتند
به راه شهرهای آفتابی
زمین سرد پشت سر گرفتند.


December 7th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها